www.iiiWe.com » شعری بسیار زیبا از فریدون مشیری

 صفحه شخصی محمدهاشم اختصاری   
 
نام و نام خانوادگی: محمدهاشم اختصاری
استان: خراسان رضوی
رشته: کارشناسی عمران
شغل:  دانشجو
تاریخ عضویت:  1390/12/28
 روزنوشت ها    
 

 شعری بسیار زیبا از فریدون مشیری بخش عمومی

9

بی تو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم، /
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، /
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید /
باغ صد خاطره خندید، /
عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم /
پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم /
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. /
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف وشب آرام /
بخت خندان و زمان رام

خوشه ی ماه فرو ریخته درآب /
شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ /
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید: تو به من گفتی: /
از این عشق حذر کن! /
لحظه ای چند بر این آب نظر کن، /
آب، آیینه عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است، /
باش فردا، که دلت با دگران است! /
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم: "حذر از عشق! ندانم /
سفر از پیش تو، هرگز نتوانم، /
نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد /
چون کبوتر، لب بام تو نشستم /
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ..."

باز گفتم که: "تو صیّادی و من آهوی دشتم /
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم /
حذر از عشق ندانم، نتوانم!"

اشکی از شاخه فرو ریخت /
مرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت ...

اشک در چشم تو لرزید /
ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که: دگر از تو جوابی نشینیدم /
پای در دامن اندوه کشیدم، /
نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم، /
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، /
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...
بی تو، امّا، به چه حالی من ازآن کوچه گذشتم!

سه شنبه 17 اردیبهشت 1392 ساعت 09:29  
 نظرات    
 
مطلب کیانی زاد 20:49 سه شنبه 17 اردیبهشت 1392
0
 مطلب کیانی زاد
ممنونم


منو یاد خاطره ی شیرینی انداختید ...

خدا دلتون رو شاد کنه ، دلم رو شاد کردید.

انشاءالله همیشه شاد باشد.